مها، دختر زيباي من

يه روز بد

     دو روز پيش كلاسم به دليل تعطيلي بين امتحانات تعطيل بود و من فك كردم طبق روال سالهاي پيش، من هم تعطيلم و نيازي نيست برم مدرسه. خوش و خوشحال به مها صبحونه دادم اونم پوره نخود فرنگي با زرده ي تخم بلدرچين كه برا اولين بار بود ميخورد و خيلي دوست داشت. بعد هم آب ميوه اش رو دادم و يه عالمه با هم بازي كرديم، از اون بازي هاي هيجانيه پر سر و صدا كه شكهاش از خنده در مياد و اونقدر دست و پا ميزنه كه نميشه فهميد دستش كجاستو پاش كجاس. نهارش رو گذاشتم، لباس ها رو شستم و جارو و گردگيري كردم. داشتم حسابي از روز تعطيلم و بودن با دخترم اونم توي خونه لذت مي بردم كه باهام تماس گرفتن كه؛ چرا نمياي؟! اگه تا چند دقيقه ديگه نياي غيبت ميخوري؟...
26 ارديبهشت 1392

مها و شيرين كاري

     خيلي وقته ميخوام كارهايي رو كه دخترم انجام مي ده و از نظر من و باباييش جالب و خنده داره، براتون بنويسم اما تا حالا فرصتش پيش نيامده بود. الان كه دخملي تازه شير خورده و خوابيده اميدوارم بتونم چند تا از اون شيرين كاري هاش رو اينجا ثبت كنم.      خانوم خوشگل ما معمولا موقع خواب پستونك ميگيره و حسابي هم ميمكه و هر وقت خوابش تثبيت ميشه و احتياجي به نيروي كمكي براي خوابيدن نداره، پستونك رو تف ميكنه بيرون و وقتي هم از خواب بيدار ميشه خودش دوباره پستونكش رو ميذاره دهنش و باز لالا!!! دخترم يه پا پرستار كودكِ برا خودش.      جديدا سعي ميكنه سينه خيز بره كه البته با چهار دست و پا م...
14 ارديبهشت 1392

اندر احوالات مها خانوم

     مها خانوم ما چند روزيه كه غذا خوردن رو شروع كرده و كاملا هم با اشتها همه چي رو هاااامممم ميكنه البته بشرط اينكه رقيق نباشه. از فرني گرفته تا حريره بادوم و سوپ همه چي بايد غليظ باشه تا خانوم خوشگل ما بخورهو ازش لذت ببره.      از وقتي با هم ميريم سر كار خيلي خسته ميشه و راحت تر ميخوابه، البته بيداري نصفه شب همچنان به قوت خودش باقيه و غذا خوردن هم نتونسته از تعداد دفعات بيدارشدنش كم كنه. تقريبا هر يك ساعت يك بار بيدار ميشه و شير ميخواد و قبل از اينكه كاملا سير بشه پلك هاش سنگين ميشه و خوابش عميق و دوباره يك ساعت بعد... .      چند روز پيش برا اولين بار زانوهاشو از روي زم...
5 ارديبهشت 1392
1